یه دختر روشنفکرم

ساخت وبلاگ
داشتم پادکست رادیو راه اپیزود عشق گوش میدادمو تمام لحظاتش داشتم فکر میکردم بعضی از حرفا بعد از جدایی های عاطفی واقعا ادمو نجات میده البته وقتی تایم درست و از ادم درستی این حرفو بشنوی چون هموون اون لحظه ها از ادمای دورمون هرچی بشنویم ناراحت میشم!!یادمه ۳ ماه بعد از تموم شدن رابطم با پادکست سپهر خدابنده اشنا شدمو واقعا ازین رو به اون رو شدم و یاد گرفتم وقتی تو خاطرات غرق میشم و سعی میکنم ادیتشون کنم به خودم این جملو گوش زد کنم که: اون زمان با تجربه ای که داشتم این تصمیمو گرفتم و الان اگه بنظرم اون کار درست نیست بخاطر این که تجربم بیشتر شده و با تجربه بیشتری دارم به این خاطره نگاه میکنم پس نباید دنبال ادیت کردنش باشم و باید دوسش داشته باشم حتی اگه الان بنظرم اشتباه..وبا این جمله بود که تونستم موآن کنم:)و بعد سال ها الان پادکست دکتر شکوری باعث شد بیشتر حالم خوب بشه دقیقا تایمی که نیاز داشتم!*میخواستم توییت کنم ولی بعدا.. یه دختر روشنفکرم...ادامه مطلب
ما را در سایت یه دختر روشنفکرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haniehsamane بازدید : 35 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1402 ساعت: 12:42

زمان زود میگذره.داشتم پستای قبلو میخوندم که دیدم عع اینا برای قبل عیده و ازشون ۵ ۶ ماهی میگذره و من فکر میکردم تازگیا اومدم و نوشتم درصورتی که اینمدلی نیستحس غریبه ای داره متنایب که خودم نوشتمو نمیتونستم تشخیص بدم چند بار خوندم و اخر گفتم عع اینو که من نوشتم چقد عجیبه همه چیز سعی میکنم بیشتر بنویسیم اینجا.ایم روزا همه میگن فرق کردی مثل قبل دیتیل نمیدی از روزت وقتی میگی خوبی ازت وایب خوب بودن نمیگیریم.ولی خودم همچین حسی ندارم فقط میدونم که روزا انقد معمولین که چیزی برای گفتن ندارم شایدم برای چت کردن توانایی ندارم وگرنه پشت تلفن که ماشالله تایم کمم میارم‌.دلم میخواد باز با کاملیا برم رشت .. کاش میشد بیشتر مجردی رفت یه دختر روشنفکرم...ادامه مطلب
ما را در سایت یه دختر روشنفکرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haniehsamane بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 16 مرداد 1402 ساعت: 14:44

امروز روز اخر ساله ولی عجیب نیست؟؟ حس میکنم خیلی زود سال تموم شد نه که بهم خوش گذشته باشه نه.. صرفا نمیدونم چرا نمیتونم قبول کنم که عید اومده و سال داره نو میشه. امسال خیلی عجیب بودروزای عجیب و ادمای عجیبتر و اتفاقات عجیبترازهمشون. نمیدونم چی باید گفت واقعا ولی این شعر عجیب بدلم میشینه و بنظرم واقعا در وصف امساله:در خلوتِ روشن باتو گریسته ام، برای خاطر زندگان و در گورستانِ تاریک باتو خوانده ام، زیبا ترین سرودههارا زیرا که مردگان این سال عاشق ترین زنده گان یه دختر روشنفکرم...
ما را در سایت یه دختر روشنفکرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haniehsamane بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 7 فروردين 1402 ساعت: 18:43

امروز ازون روزاس که همه چی خوبه ازاول تااخرش قرار خبر خوب بشنوی..شب بعد ۵ ساعت خواب، صبح با خبر برنده شدن شروین تو گرمی از خواب بیدار شدم بعد این همه وقت که با خبرای غمگین روزو شروع میکردم حس عجیبی داشت انگار برام غریب بود...بعدشم خبر عفو خوردن دوستم ک روزها فکرم درگیرش بود..و بعدشم کنسلی کلاسام یه دختر روشنفکرم...ادامه مطلب
ما را در سایت یه دختر روشنفکرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haniehsamane بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 17:14

ازونایی بود ک نمیخواست تموم شهخواستم تبریک بگم بااین که نخوندم و همش خوابم میبرد شبا بانمره بالا پاس شدمم یتیتیتس دست دستتتت یه دختر روشنفکرم...ادامه مطلب
ما را در سایت یه دختر روشنفکرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haniehsamane بازدید : 78 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 19:22

حقیقتا نمیدونم چی بگم نمیدونم چرا یهو یاد این وبلاگ افتادم ، وبلاگی که سال 96 زدیم اومدم یه سر بزنم ببینم چخبره ، حالا میفهمم چقد دلم برا اینجا تنگ شده بود برا آدمای وبلاگ برای دوستایی که پیدا کردم یه دختر روشنفکرم...ادامه مطلب
ما را در سایت یه دختر روشنفکرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haniehsamane بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 19:22

این روزا خیلی زیاد ساکتم خیلی زیاد فکر میکنم درباره ادما حرفاشون کاراشون...خیلی زیاد سعی میکنم اهمیت ندم و خیلی زیاد سعی میکنم شاد باشمولی تواین روزا خیلی سخته... خیلی سخت چشمامو بندم و شاد باشم انگار ک هیچی نشده خ سخت ادما فکر کنن خیلی زیاد ازت میدونن درصورتی ک هیچی نمیدونن... برمن سخت نیستا .. برام مهم نیست بقیه چی فکر میکنن یا چیا میدونن چطوری میشه کسی ک هیچی نمیدون ادا کن ۰ تا ۱۰۰ زندگیمو میدون و ب قولی قدیمی ترین رفیقمه؟نمیدونم شاید خودم نمیخام کسی بدونه...همه چی عوض شدهمیگن انتخاب بعدیت باعث میشه خسته شی ولی خب زندگی خب هزینه داره مگ ن؟اصلا اومدم چی بنویسم ک این شدحوصله ندارم هرچقد بیشتر ب این فکر میکنم ک چقد میتون ی دروغ گفتن اذیتم کن بیشتر بی حوصله میشمباید درس بخونم ولی خب حوصله ندارم چیزی نمیره تو ذهنمدلم میخاد پاشم لباس بپوشم دستکشامو دستم کنم ایرپادمو بزنم و برم بیرون قدم بزنم اهنگ گوش کنم و فکر کنم...( ک خب حوصله اینم ندارم)نیاز دارم ب فکر کردم درباره خودم .. واقعا کجای زندگی وایسادم؟ پلیر دسته اولم یا ن... چجور پلیریم تو این زندگی دلممیخاد چی بشم؟ چقد براش تلاش میکنمعمیقا خودمو نمیشناسم .. حتا خودمم دیگ‌نمیدونم اینی ک هستم چیه..ولی کی‌خودشو عمیقا میشناسه؟؟ اون روز تو اموزشگاه یکی از بچهای راهنمایی دیدم خوشحال شدم ولی ن مثل سابق این روزا همه چی عجیب...دلم سکوت میخاد بیشتراز قبل یه دختر روشنفکرم...ادامه مطلب
ما را در سایت یه دختر روشنفکرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haniehsamane بازدید : 82 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 19:22

ی چیزایی از افرادی ک اینجا میشناختم یادمه ک اصلا عجیبن غریباااا....مثلا یادم اون سالا(۹۶ ۹۷) یکی از پسرا رفت سربازی... و من هرسری سر میزنم ب وب این سوال برام پیش میاد ک سربازیش تموم شد یا ن؟؟؟بعضی وب ها ک سرمیزنم نیستن... و من دلم برای صحبت با این افرادی ک میشناختم و نیستن تنگ شده یه دختر روشنفکرم...ادامه مطلب
ما را در سایت یه دختر روشنفکرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haniehsamane بازدید : 90 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 9:46

یه نفر بود ک اینجاباهاش اشنا شدم به اسم صارم خ فکرردم ولی یادم نیست فامیلیش چی بود ولی یادم شمال زندگی میکرد و اون تایم دانشجو معلم بود اگ اشتبا نکنم و تدریسم میکرد ...

خلاصه ک ۱ ۲ روز ک سعی دارم یه حالی ازش بپرسم ولی ن ایدی پیجشو یادممیاد ن وبلاگش(البته وبلاگشو بسته....)

خلاصه ک ازینجا خاستم بگم:

های صارمممم

چطوری؟ایشالله که خوبباشی

#سمانه

یه دختر روشنفکرم...
ما را در سایت یه دختر روشنفکرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haniehsamane بازدید : 85 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 9:46

ازونایی بود ک نمیخواست تموم شهخواستم تبریک بگم بااین که نخوندم و همش خوابم میبرد شبا بانمره بالا پاس شدمم یتیتیتس دست دستتتت یه دختر روشنفکرم...ادامه مطلب
ما را در سایت یه دختر روشنفکرم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : haniehsamane بازدید : 96 تاريخ : جمعه 24 تير 1401 ساعت: 9:46